Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
بر مرگ خود به سوگ نشسته شكارچي
چون كبك از حرارت دست شكارچي
كم كم درون پيرهنش محو مي شود
غمگين،غريب،از همه خسته،شكارچي
چيزي نمانده جز ورقي پوست و غبار
از دست هاي ماشه پرست شكارچي
چه ديدني ست هق هق موزون گورها
در امتداد لرزش شست شكارچي
عمري كنار بال و پرم سوختم ولي
راضي نبوده ام به شكست شكارچي
شليك كن كسي به دلت پي نمي برد
حالا که خود به چله نشسته شکارچی
آن روزها گنجشک را میکردند جای قناری می فروختند
این روزها هوس را رنگ میکنند و جای عشق می فروشند
.............آن روزها مال باخته بودی و این روزها دل باخته!!!
خدایا از دنیا خسته شدم
تعداد صفحات : 9